این مقاله روابط اقتصادی ایران و آلمان را از منظری نوین بررسی میکند. مقالة حاضر، تلاش میکند با اتکا به نظریهای در اقتصاد سیاسی که برجستهترین نمایندة آن پل سوئیزی است، ماهیت روابط اقتصادی آلمان را با ایران به بحث گذارد. این نظریه عبارت است از نظریة تجدید تقسیم مناطق نفوذ قدرتهای سرمایهداری در کشورهای همجوار ...
بیشتر
این مقاله روابط اقتصادی ایران و آلمان را از منظری نوین بررسی میکند. مقالة حاضر، تلاش میکند با اتکا به نظریهای در اقتصاد سیاسی که برجستهترین نمایندة آن پل سوئیزی است، ماهیت روابط اقتصادی آلمان را با ایران به بحث گذارد. این نظریه عبارت است از نظریة تجدید تقسیم مناطق نفوذ قدرتهای سرمایهداری در کشورهای همجوار که نهایتاً به جنگ منجر میشود. بنابراین، فرضیة اصلی مقالة حاضر این است که آلمان از دورة بیسمارک به بعد، به قدرتی اقتصادی در عرصة جهانی مبدل شده بود. این قدرت در شرایطی که کشورهای استعماری، اغلب نقاط جهان را در دستان خود گرفته بودند، تلاش میکرد بازاری مناسب برای کالاهای خود بیابد و به منبعی قابل اعتماد از مواد خام دست پیدا کند. یکی از این کشورها ایران بود. آلمان از دورة بیسمارک به بعد، تلاش کرد جاپایی در ایران باز کند؛ این تلاش با فراز و نشیبهای فراوانی روبهرو بود و تا تحولات شهریور بیست، تداوم یافت. در ادامة این رقابتها، دو جنگ بزرگ جهانی هم شکل گرفت که ماهیت آن به بازتعریف نقش قدرتهای بزرگ اقتصادی در مناطق گوناگون جهان مربوط میشود.