پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی (با همکاری انجمن ایرانی تاریخ)تحقیقات تاریخ اقتصادی2383-12782120130921Nature of Iran-Germany
Economic Relationsin 1898–1940ماهیت روابط اقتصادی آلمان و ایران
از 1277 تا 1318/ 1898 تا 1940117773FAحسین آبادیاندانشیار گروه تاریخ دانشگاه بینالمللی امام خمینی قزوینhoabadianJournal Article20130113The present article deals with the economic relations between Iran and Germany from a new perspective. It attempts to base its investigation upon a theory in economic politics whose greatest representative is Paul Marlor Sweezy. He developed the theory of dividing the colonial portions and domains of influence of capitalistic countries in other areas of the world which ultimately leads to war. The major hypothesis of this study is that Germany after Bismarck turned into a great economic power in the world. This economic power attempted to find an adequate market for its products at a time when the great colonizers had occupied most parts of the world. Italso sought to find reliable and constant sources of raw materials. One of the countries which could provide raw materials for Germany was Iran and since the time of Bismarck, Germany intended to secure a place for itself in Iran. These attempts underwent a great deal of ups and downs which persisted till September 1947. Competitions to obtain both raw materials and markets led to the ignition of two great world wars whose nature is related to the redefinition of the roles of the great economic powers in various regions of the world.این مقاله روابط اقتصادی ایران و آلمان را از منظری نوین بررسی میکند. مقالة حاضر، تلاش میکند با اتکا به نظریهای در اقتصاد سیاسی که برجستهترین نمایندة آن پل سوئیزی است، ماهیت روابط اقتصادی آلمان را با ایران به بحث گذارد. این نظریه عبارت است از نظریة تجدید تقسیم مناطق نفوذ قدرتهای سرمایهداری در کشورهای همجوار که نهایتاً به جنگ منجر میشود. بنابراین، فرضیة اصلی مقالة حاضر این است که آلمان از دورة بیسمارک به بعد، به قدرتی اقتصادی در عرصة جهانی مبدل شده بود. این قدرت در شرایطی که کشورهای استعماری، اغلب نقاط جهان را در دستان خود گرفته بودند، تلاش میکرد بازاری مناسب برای کالاهای خود بیابد و به منبعی قابل اعتماد از مواد خام دست پیدا کند. یکی از این کشورها ایران بود. آلمان از دورة بیسمارک به بعد، تلاش کرد جاپایی در ایران باز کند؛ این تلاش با فراز و نشیبهای فراوانی روبهرو بود و تا تحولات شهریور بیست، تداوم یافت. در ادامة این رقابتها، دو جنگ بزرگ جهانی هم شکل گرفت که ماهیت آن به بازتعریف نقش قدرتهای بزرگ اقتصادی در مناطق گوناگون جهان مربوط میشود.https://economichistory.ihcs.ac.ir/article_773_31c44eb99f469dab80c09a5685679c0c.pdfپژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی (با همکاری انجمن ایرانی تاریخ)تحقیقات تاریخ اقتصادی2383-12782120130921An Investigation of Primate City Formation Process in Khuzestan Province in 1956–2011بررسی و تحلیل روند شکلگیری نخستشهری
در سطح استان خوزستان طی سالهای 1335-13901950774FAسعید امانپوراستادیار گروه جغرافیا و برنامهریزی شهری، دانشگاه شهید چمران اهوازرضا احمدیدانشجوی کارشناسی ارشد جغرافیا و برنامهریزی شهری، دانشگاه شهید چمران اهوازسجاد منفردکارشناس ارشد جغرافیا و برنامهریزی شهری، دانشگاه شهید چمران اهوازذبیح الله ترابیکارشناس ارشد جغرافیا و برنامهریزی شهری، دانشگاه شهید چمران اهوازJournal Article20130310Recentcensuses show that the city of Ahvaz has superiority and absolute sovereignty over other cities of Khuzestan province.The general purpose of this study is to investigate the process of primate city formation in the urban centers of Khuzestan province in 1956-2011. It is an applied research which uses adescriptive-analytical method. Data were collected using library resources, census records, and databases available in governor’s office. They were, then, organized and interpreted using the Excel software. Rank-size models and popular primate city models, including, primate city index, two-city index, Ginzberg’s index, Moomav and Alvasabi’s index, and Mehta’s index were also used. Results showa concentration of population in the city of Ahvaz and a population decline in other cities of the province. Finally, somesolutions are suggested to improve the situation.بر اساس اطلاعات بهدستآمده از نتایج سرشماریهای اخیر در استان خوزستان، شهر اهواز نسبت به دیگر شهرهای این استان برتری و حاکمیت مطلقی را داراست. هدف کلی این پژوهش ارزیابی وضعیت نخستشهری در کانونهای شهری استان خوزستان در طی سالهای 1335 تا 1390 است. پژوهش حاضر از نوع کاربردی و از لحاظ روش مطالعة توصیفی ـ تحلیلی است. برای جمعآوری اطلاعات، ضمن مطالعۀ آثار کتابخانهای و استفاده از آمارنامهها (سالنامۀ آماری و سرشماری نفوس و مسکن در همۀ دورههای سرشماری)، از بانکهای اطلاعاتی واقع در استانداری نیز استفاده شده است. در ادامه، با بررسی اطلاعات و همچنین تجزیه و تحلیل آنها با استفاده از نرمافزار Excel، در تبیین مناسب دادهها تلاش شده است. برای پیبردن به وضعیت نخستشهری در استان خوزستان، از مدلهای مرتبه- اندازه و مدلهای رایج نخستشهری شامل شاخصهای نخستشهر، دو شهر، کینزبرگ، موما و الوصابی و مهتا استفاده شده است. یافتههای پژوهش نشانمیدهد توزیع فضایی جمعیت در سطح شبکۀ شهری استان خوزستان در طی این سالها به سمت تمرکز بیشتر در شهر اهواز و کاهش جمعیت در دیگر شهرهای متوسط و کوچک استان در حرکت بوده است. سرانجام، با توجه به ارزیابیهای صورتگرفته از وضعیت نخستشهری در استان خوزستان، برای بهبود وضعیت، نسبت به ارائۀ راهکارهای مناسب تلاش شده است.https://economichistory.ihcs.ac.ir/article_774_19472c25332c00abccbb4a5c1d327f6a.pdfپژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی (با همکاری انجمن ایرانی تاریخ)تحقیقات تاریخ اقتصادی2383-12782120130921An Introduction to the Textile Industry
of Yazd in the Safavid Eraدرآمدی بر صنعت بافندگی یزد در عصر صفوی5165775FAعلیاکبر تشکری بافقیاستادیار گروه تاریخ دانشگاه یزدJournal Article20130113After the foundation of the Safavid dynasty, trade experienced a boom in the first quarter of the eleventh century AH due to their political ties and measures to bring the trade routes under their control. Therefore, textile industry gradually reached its pinnacle thanks to Safavid support. Among the Iranian cities, Yazd became such a seat of this industry that a royal agent called <em>Kerk-e Yarāq</em> was appointed to provide the textiles requested by the royal family and aristocracy. Even, a professional designer from Yazd who was commissioned to Isfahan to run the royal textile weaving workshops managed to become the best textile designer in the Iranian history. Qias al-Din Yazdi, also, introduced two innovations in designing and weaving multiple and velvet fabrics.با تأسیس سلسلة صفوی، اتحاد سیاسی کشور و رونق تجارت و امنیت جادهها، بازرگانی و تا حدی صنایع پیشهوری بهویژه در ربع اوایل قرن یازدهم گسترش یافت. همگام با حمایت سلاطین از منسوجات پارچهای، این صنعت بهتدریج به اوج اعتلای خود در تاریخ ایران نایل گردید. در این میان، یزد که قدمتش در بافت انواع پارچههای مرغوب، به روزگاران اولیة اسلامی میرسید و از دورۀ ایلخانان به بعد، نام آن در کنار چند مرکز مهم پارچهبافی ایران شهرت یافته بود، به چنان جایگاهی رسید که مأموری با عنوان کِرکِیراق، مسئول تهیة پارچههای مورد نیاز دربار از این شهر شد. حمایت حکومت مرکزی از کارگاههای نساجی موجب رونق اشتغال در صنعت نساجی شد و طراح برجستهای همچون <em>غیاثالدین یزدی</em> که در تاریخ نساجی ایران بدیل نداشت، ظهور یافت که با عزیمت به اصفهان و ریاست بر کارگاههای سلطنتی بهعنوان برجستهترین طراح پارچه در تاریخ نساجی ایران شهرت یافت. در عصر صفوی دو ابتکار فنی در طراحی و بافت پارچۀ چندتایی و مخمل رخ داد که وی پرچمدار و برجستهترین استاد هر دوی آنها بود.https://economichistory.ihcs.ac.ir/article_775_7b4609411a69b2a6d1428a516e993185.pdfپژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی (با همکاری انجمن ایرانی تاریخ)تحقیقات تاریخ اقتصادی2383-12782120130921Social Position of Qadiriyya Sufi Order since Its Foundation till the Fall of Safavid Empireجایگاه اجتماعی طریقت قادریه از پیدایش تا پایان دورۀ صفوی6788776FAحمید حاجیانپوراستادیار گروه تاریخ دانشگاه شیرازهادی پیروزاندانشجوی دکتری تاریخ، دانشگاه شیرازJournal Article20121214Founded in the second half of the sixth century AH, Qadiriyya Sufi order managed to present itself as one of the most important Sufi orders of the time and bring a considerable part of the society under its influence in a short time. This trend continued till ninth century AH in Iran and even in India; however, Safavid support of Shia Islam led to its massive structural and cultural decline.
This paper uses a descriptive-analytical research method and taps primary sources to examine this issue and present new findings. The findings suggested that Qadiriyya Sufi order went through three distinct periods till the fall of the Safavid Empire. In the first period which began in the mid-sixth century AH and ended before the Mongol invasion, Qadiriyya Sufi order managed to win a special position in the community and even among the shopkeepers thanks to its emphasis on jurisprudence. During the second period, it made some changes in its practice and sough to maintain its position through Sufi orientations. In the final period which began in the ninth century AH and continued till the fall of the Safavid Empire, it lost its social position and suffered absolute decline due to Safavid support of Shia Islam and its sects and orders.سلسلۀ صوفیانۀ قادری بعد از تأسیس در نیمۀ دوم قرن ششم هجری، از معروفترین طرایق صوفیانه شد و فضای اجتماعیِ بخش قابلتوجهی از جامعه را تحتتأثیر آموزههای اجتماعی ـ فرهنگی خود قرار داد. روند رو به گسترش این طریقت در ابعاد اجتماعی، تا قرن نهم هجری در ایران و حتی کشورهایی چون هند ادامه یافت؛ اما، با ترویج مذهب تشیع در ایران روند محوشدن این طریقت از ساختار اجتماعی و فرهنگی رقم خورد.
در مقالة حاضر ابعاد نفوذ اجتماعی این سلسلۀ صوفیانه بر جامعه بررسی میشود و همچنین به این مسئله پرداخته میشود که چرا و تحت چه شرایطی از قرن نهم هجری تا عصر صفوی، این سلسلۀ صوفیانه جایگاه اجتماعی خود را در جامعۀ ایران ازدستداد؟ در این مقاله با روش تحقیق توصیفی ـ تحلیلی و با تکیه بر منابع اصلی و طریقتی، به بررسی موضوع پرداخته و تلاش شده است یافتههای نوین ارائه دهد.
بر اساس یافتههای تحقیق، این سلسله در طول حیات خویش سه دورۀ متمایز از یکدیگر را تا پایان عصر صفوی، به منظور حفظ نفوذ اجتماعی خویش در جامعه از سرگذراند. در دورۀ نخست (از بدو شکلگیری تا پیش از تهاجم مغول) ، سلسلۀ قادریه با تأکید بیشتر بر جنبۀ فقاهتی، توانست در جامعه، به ویژه نزد اصناف، جایگاه ویژهای بهدستآورد. در دورۀ دوم پس از تهاجم مغول، سلسلۀ قادریه تغییراتی در مشی طریقتی، با تأکید بیشتر بر جنبۀ صوفیانه ایجاد کرد، دورۀ سوم (از قرن نهم هجری به بعد) که همزمان با مطرحشدن تشیع و فرقههای منجیگرا بود، قادریه رفتهرفته پایگاه اجتماعی خود را ازدستداد و با اعمال سیاستهای ضد تسنن و تصوف صفوی کاملاً محو شد.https://economichistory.ihcs.ac.ir/article_776_c3b78d112fbba70b580751b14de1877b.pdfپژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی (با همکاری انجمن ایرانی تاریخ)تحقیقات تاریخ اقتصادی2383-12782120130921Shaykh Ibrahim Zanjani’s and Mirza Yahya Dowlatabadi’s Similarities in Thought and Practiceهمسانیهای نظری و عملی دو روحانی عصر مشروطه:
شیخ ابراهیم زنجانی و میرزا یحیی دولتآبادی89110777FAعلیرضا ملائی توانیcدانشیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگیJournal Article20130211As an important method used in historical researches, comparative assessment sheds light on different aspects of historical phenomena and, thus, facilitates better understanding. This paper uses this method to study some similarities in thought and practice between two influential clerics of constitutional Iran; Shaykh Ibrahim Zanjani and Mirza Yahya Dowlatabadi.
A closer look at their though and practice reveals that there are lots of similarities between the two: they were born in the same period of time, received similar religious education, joined intellectual circles, joined the constitutionalists, had similar concerns, were involved in similar activities, wrote similar works, supported modern education, and even criticized the dominant religion of their time and its agents. These demonstrate that the climate of thinking and conditions of time had a great impact on their intellectual and political characterارزیابی تطبیقی یکی از روشهای مهم در پژوهشهای تاریخی است که در پرتو آن ابعاد گوناگونی از پدیدهای تاریخی آشکار میگردد و امکان شناخت بهتر فراهم میآید. بر همین اساس، مقالۀ حاضر میکوشد پارهای از همسانیهای نظری و عملی دو شخصیت روحانی عهد مشروطه یعنی شیخ ابراهیم زنجانی و یحیی دولتآبادی را با روش تطبیقی مورد بررسی قرار دهد. بنابراین، شناخت این همسانیها مسئلۀ اصلی این مقاله است.
دقت در متن اندیشه و عملِ این دو روحانی نشاندهندۀ وجود انبوهی از همسانیهاست که با مقایسۀ آنها میتوان هم جنبههای ناشناختهتر اندیشه و عمل آنها را برجسته ساخت و هم روند تحول فکری آنها را به سوی اندیشههای متفاوت تبیین نمود. آن دو روحانی در یک دورۀ زمانی متولد شدند، اما با وجود پایگاه طبقاتی متفاوتشان، تحصیلات دینی مشابهی کردند؛ هر دو به محافل روشفکری راه یافتند؛ هر دو به صف مشروطهخواهان پیوستند؛ دغدغههای یکسانی پیدا کردند؛ به فعالیتهای مشابهی دست یازیدند؛ آثار مشابهی نوشتند؛ هر دو در سلک روحانیان نواندیش و مدافع تعلیم و تربیت نوین درآمدند و به نقد وجوهی از رویههای رایج پرداختند. این مسائل بیانگر تأثیر فضا و شرایط آن عصر بر شکلگیری و تکوین شخصیت فکری و سیاسی آنان است.https://economichistory.ihcs.ac.ir/article_777_12ad1b7aa6d0373a1621874dadc91121.pdfپژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی (با همکاری انجمن ایرانی تاریخ)تحقیقات تاریخ اقتصادی2383-12782120130921Impact of Political and Social Status of Seljuq Military Commanders on Their Political Tendenciesبررسی تأثیر پایگاه اجتماعی ـ سیاسی امرای نظامی سلجوقی
در گرایشهای سیاسی امرا111136778FAشهرام یوسفیفراستاد، پژوهشکدۀ تاریخ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگیبهزاد اصغریدانشجوی دکتری دانشگاه خوارزمیJournal Article20130128With the rise of Turkmen Seljuqs who primarily served in the armies of previous governments, new circumstances emergedwithin the social, political, and military spheres of Iran. At first, they sought to maintain their tribal system traditions in the military affairs. However, they, in their new position as rulers of a vast territory, had to appoint members of other tribes as their military commanders. This resulted in ethnic mixing inside the army. The incorporation of non-Seljuqs into the Seljuq military and, consequently, political and administrative structures led to their presence in social and economic arenas and brought them socio-political status.
This paper aims to study the impact of these military commanders’ social and political status on their centripetal or centrifugal tendencies. For this purpose, their ethnic affiliation was studied. It was revealed that Turkmen, Turks, Arabs, and Iraniansserved in the Seljuq army as<em>iqtā </em>commanders, royal commanders, and displaced commanders. This brought them not only political but also social status which, consequently, made them show centripetalor centrifugal tendencies that affected the political and social life of the society. Their political status and social bonds with the society led to the formation of independent bases of power and gradual decline of the Seljuq dynasty.سلجوقیان که نظام قبیلهای داشتند و از رسوم و سنتهای قبیلهای پیروی میکردند، در آغاز در امور نظامی نیز ساخت قبیلهای داشتند. سلاجقه در جایگاه جدید خود در مقام حاکمان قلمروی وسیع مجبور به استفاده از عناصر و امرای نظامی از دیگر قومها بودند که این امر به اختلاط قومی در داخل سپاه ثابتی منجر میشد که بنا به نیازها و ضرورتها تشکیل داده بودند. روند سازماندهی عناصر نظامی در بافت سپاه سلجوقیان و به دنبال آن جایگیری این عناصر در ساختارهای سیاسی و اداری، به حضور آنان در عرصههای اجتماعی و اقتصادی جدید منتهی میشد و پایگاه سیاسی و اجتماعی را برای امرا در پی داشت. جاییابی در این ساختارها و عرصهها موجب جهتیابیها و جهتگیریهایی به منظور کسب حداکثر منافع میشد. نوشتار حاضر درصدد بررسی تأثیر پایگاه اجتماعی و سیاسی کسبشده در حکومت سلجوقی از سوی امرای نظامی در گرایش مرکزگرایی یا مرکزگریزی آنهاست. به همین منظور ابتدا به شناسایی پایگاه امرای نظامی پرداخته شده است که جاییابی امرای نظامی با پایگاههای قومی مختلف چون ترکمن، ترک، عرب، و ایرانی را در گروهبندیهای موجود از امرای نظامی در ساختار حکومت شامل امرای اقطاعدار، امرای درباری، و امرای سرگردان نشان میدهد. قرارگرفتن در این گروهبندیها پایگاهی سیاسی برای این عناصر قدرت درپی داشت که خود پایگاه اجتماعی را موجب میشد. قرارگرفتن امرای نظامی در این چهارچوبها گرایشهایی را همچون مرکزگرایی و مرکزگریزی درپی داشت که در روند سیاسی و اجتماعی جامعه نیز مؤثر بود. با قدرتگیری امرای نظامی در این چهارچوبها و شکلگیری ارتباطهای اجتماعی با جامعۀ تحت تسلطشان، حوزههای مستقل قدرت شکل میگرفت که حکومت سلجوقی را دچار ضعف و زمینۀ ازهم پاشیدگی سلجوقیان را فراهم میکرد.https://economichistory.ihcs.ac.ir/article_778_7efd15640e0572e1f34fdd5756877617.pdf